۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

رضا پهلوی: در یکی از عملیاتها به سمت کربلا که ایران میخواست با گذر از عراق به اورشلیم برسد 50 هزار ایرانی کشته شد!

کتاب زمان انتخاب- صفحه 81- رضا پهلوی:

درآن زمان برقراری این تماسها بسیار دشوار بود. بعدا این تماسها بیشتر شد، از جمله با فرماندهان سپاه پاسداران. یکی از انان که در مقام نسبتا بالایی در سلسله مراتب نظامی بود. ماجرای اندوهگینی را برایم حکایت کرد. میگفت که در جریان جنگ با عراق فماندهی سپاهیانی را در جبهه بر عهده داشت و آنها در یک روز پنجاه هزار نفر از نفراتش کشته شدند. بلهريال پنجاه هزارنفر. باورتان میشود؟ این رقم تقریبا معادل سربازان آمریکایی کشته شده در جنگ ویتنام است. پنجاه هزار جوان قتل عام شدند. به چه دلیل؟ صرفا به این خاطر که فرمانی الهانه را دریافت کرده بودند. این واقعا خیانت است. آنان بی شرمانه بازیچه رژیمی شده بودند که خود در روی کار اوردنش نقش بازی کرده بودند.


 قدری برایمان توضیح بدهید.

 در آن موقع ارتش ایران بخضی از خاک خوزستان را از عراقیها بازپس گرفته بود. طبیعتا فرمانده پاسداری که در اینجا از آن صحبت میکنم باید به همراه سپاهیانش برای تقویت دفاعی به منطقه فتح شده میرفتند. اما در آخرین لحظه او و سپاهیانش را به جبهه دیگری در جنوب میفرستند و به این بهانه ساختگی که ارتش ایران در انجا هدف حمله قرار گرفته است. اما واقعیت چیز دیگری بود. رژیم ایران میکوشید مسیر کاملا انتحاری به سوی شهر کربلا باز کند تا با گذر از عراق به اورشلیم برسد! خمینی میدانست که این اقدام تلفات جانی بسیاری به بار میاورد. اما او مساله ش این چیزها نبود. از آغاز پیدایش خود، رژیم ایرن هدفش را "آزاد کردن" قدس اعلام کرده بود.


رضا پهلوی: دلیل حمله صدام به ایران این بود که خمینی میخواست با عبور از عراق "اورشلیم را آزاد کن"

کتاب زمان انتخاب، صفحه 82- رضا پهلوی:

عراق به ایران حمله کرد و این واقعیتی تاریخی است. اما این جنگ هرگز روی نمیداد، اگر پدرم در قدرت مانده بود. تحریکات لفظی خمینی، صدام حسین را به عمل واداشت. او بر این امر تکیه میکرد که خمینی میخواست با عبور از عراق "اورشلیم را آزاد کند" اما آیا این تحریکات به عراق حق میداد که خاک ایران را اشغال کند؟





۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

رضا پهلوی: به دنیا آمدن من برای مردم لحظه بزرگ شادی و شعف بود

کتاب زمان انتخاب صفحه 62- رضا پهلوی:
 
این درست است که مردم تولد مرا وسیعا جشن گرفتند و به دنیا آمدن من برایشان لحظه بزرگ شادی و شعف بود. همه از زمانی بسیار طولانی در انتظار این تولد بودند. شاید همین در به وجود آوردن این پیوند عاطفی خاص، نقش داشته است. وقتی که به تماشای یک مسابقه مهم فوتبال میرفتم، مثلا هنگامی که تیم ملی ما برای رفتن به جام جهانی در یک مسابقه مقدماتی شرکت میکرد، به محض ورودم به استادیوم، ده ها هزار نفر از تماشاگران فریاد میزدند و میخواندند : "ولیعهد دوستت داریم" فریاد انان بسیار صمیمانه و خودجوش بود وقتی شما این فریادها را میشنوید وقتی این دلبستگی را احساس میکنید، بسیار به هیجان میایید. آگاه بودم که در زندگی آنان فردی مهم هستم و باید روزی با مسئولیت ها و کارم چیزی را به آنان برگردانم که آنان به من میدادند. اینها چیزهایی است که هرگز فراموش نمیکنم.





۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

رضا پهلوی: پدرم دیکتاتور نبود بلکه رژیمش آمرانه یا مقتدر بود (کتاب زمان انتخاب، صفحه 27)

بخشهایی از کتاب زمان انتخاب و در سوال صریح در مورد اینکه آیا محمد رضا پهلوی را دیکتاتور میداند:

اگر بکوشم تا حد ممکن موضعی بی طرفانه اتخاذ کنم فکر میکنم که نمیتوان اصطلاح بسیار بحث برانگیز "دیکتاتوری" را در مورد رژیم پدرم به کار برد. اگر رژیم پدرم حقیقتا یک دیکتاتوری بود، آن وقت چگونه باید عراق صدام حسین یا اتحاد شوروی برژنف و البته جمهوری اسلامی را توصیف کرد؟ اصطلاحی که بیشش از همه مناسب ایران سال های 70-1960 است، رژیم آمرانه یا مقتدر است.




۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

رضا پهلوی در کتاب خود از شربتی به نام شربت "شهادت" میگوید که در جنگ داده میشد و حاوی مواد مخدر بود!

 متن حاضر بخشی از کتاب زمان انتخاب است:

این رژیم مسئول کشته شدن ده ها هزار کودک کمتر از پانزده سال است که با پرچمهایشان به روی میدانهای مین عراقی می فرستاد تا راه عبود تانکها را باز کنن. به آنان شربتی به نام "شهادت" می نوشاندند که در حقیقت ماده مخدری بود که در آنان حالت وهم ایجاد میکرد. به آنان تلقین میکردند که در حال تماشای امام حسین اند که بر روی اسب سفیدش شمشیر خود را در هوا می چرخاند و حمله را رهبری میکند.


طرافداران رضا پهلوی همواره ادعا میکنند که چرا نوشته های او را نقد نمیکنیم. رضا پهلوی سه کتاب دارد که اکثرش حاوی مصاحبه است. برای آشنایی بیشتر با طرز فکر رضا پهلوی و برای کسانیکه میخواهند با رضا پهلوی متحد شوند ، به تدریج بخشهایی از این نوشته ها را خواهم آورد. متاسفانه نتوانستم  اکثر بخشهای کتابها را در جستجوی اینترنتی بیابم. به همین دلیل مجبور به تایپ این متون شده ام. این نیز خود مقوله ایست که اگر هدف، انتشار افکار یک شخص است و اگر با انتشار این افکار دیگران جذب او میشوند چرا چنین متونی در اینترنت یافت نمیشود.